|
شنبه 12 شهريور 1390برچسب:, :: 14:46 :: نويسنده : آشنا
این شعریه کم طولانیه ولی خوشکله...... بگذرازنی من حکایت می کنم وزجدایی هاشکایت می کنم ناله های نی ازآن نی زن است ناله های من همه مال من است شرحه شرحه سینه می خواهی اگر من خودم دارم مروجای دگر این منم که رشته هایم پنبه شد جمعه هایم ناگهان یکشنبه شد چندساعت ساعتم افتادعقب پاک قاطی شدسحربانیمه شب یک شبه انگاربگرفتم مرض صبح فردایش زبانم شدعوض آن سلام نازنینم شد«هلو» وآنچه گندم کاشتم روییدجو پای تاسرشدوجودم «فوت»و«هد» آب من«واتر»شدونانم«برد» وای من!حتی پنیرم«چیز»شد است وهستم ناگهانی«ایز»شد من که باآن لهجه وآن فارسی آنچنان خوکرده بودم سال سی من که بودم آن همه حاضرجواب من که بودم نکته هارافوت آب من که باشیرین زبانی های خویش کارخوددرهرکجابردم به پیش آخرعمری چوطفلی تازه سال ازسخن افتاده بودم لال لال کم کمک گاهی«هلو»گاهی«پلیز» نطق کردم خرده خرده ریزریز درگرامرهمچنان سردرگمم مثل شاگردکلاس دومم گاه«گودمورنینگ»من جای سلام ازسحرتانیمه شب دارددوام بادرهمسایه هنگام سخن لرزه می افتدبه سرتاپای من می کنم بایک دوتن اهل محل گاه گاهی یک«هلو»ردوبدل گرهواخوب است یااینکه بداست گفتگودرباره اش صددرصداست جزهواهرگفت وگویی نابجاست این جماعت حرفشان روی هواست بگذرازنی من حکایت می کنم وزجدایی هاشکایت می کنم نی کجااین نکته هاآموخته نی کجاداندنیستان سوخته نی کجاازفتنه های غرب وشرق داغ بردل داردوتیشه به فرق بشنوازمن بهترین راوی منم راست خواهی،هم نی وهم نی زنم سوختندآنهانیستان مرا زیروروکردندایران مرا کاش می ماندم درآن محنت سرا تابسوزاننددرآتش مرا تابسوزانندم وخاکسترم درهم آمیزدبه خاک کشورم دیدی آخرهرچه رشتم پنبه شد جمعه هایم ناگهان یکشنبه شد. «هادی خرسند»
نظرات شما عزیزان:
|